شعر

تو را آشفته می خوانم مگر باشی خریدارم

ببین حال و روزم را که سر در هیچ و غمخوارم

زکویت راندیم یکسر مرا تنها رها کردی

میان زندگان هستم ولی تندیس مردارم

شب از درد فراق توبه به بالین سر نوازیدم

گمان کردم که خوابیدم ولی تا صبح بیدارم

به دیداری مرا از دل میان دل جدا کردی

دریغا اشک بارانت شکسته سقف و دیوارم

اگر دانی که دیدارت مرا دیوانه تر سازد

میان گریه می خندم به شوق روز دیدارم

سرم را چون دلم بردی و دسته خالی از پر شد

دگر رونق نمی ماند در این آشفته بازارم

مرا اینگونه مگذارید بر پیکار مشکلها

به زیر سنگ نومیدی و تیغ ظن گرفتارم

در این سرمای جان فرسا نوای گرم می آید

بهار آید به دنبال قدوم سبز دلدارم

سخن کوتاه می سازم که دردم تازه می گردد

مرا دیگر مرنجانید  که بس رنجور و بیمارم

امیر میر شکاری

حکایت

حکایت

در روایت است نوح پیامبر بعد از سالها تلاش در راه هدایت قومش،وقتی آنها را در گمراهی دید نفرینشان کرد و قرار شد که عذاب نازل گردد اما در موعد مقرر برای نازل شدن عذاب،عذاب نیامد،حضرت نوح به خداوند متعال عرضه داشت چرا این قوم ظالم را عذاب نکردی؟

ندا آمد که ای نوح در دل سحر کمی آب و گل در هم بیامیز و در بیرون از خانه در زیر آسمان بگذار.نوح اطاعت کرد و بعد از ساعتی که خورشید برآن تابیده بود بیرون آمد مشاهده کرد که کوزه های بسیار جالبی ساخته شده است در همین حین خطاب از جانب خدا آمد که ای نوح ،کوزه ها را بشکن.نوح عرضه داشت:مولای من آیا حیف نیست که من این کوزه های زیبا را بشکنم؟در این هنگام خداوند پاسخ داد؟تو دلت نمی آید کمی سفال را بشکنی پس چطوری از من می خواهی که بندگانم که ساخته دست من هستند را عذاب کنم.

آری همانا او رب رحیم ودود است...

سلمان علی محمدی

پاسخ مدیر مسئول

مدتی است که گلایه های گاه و بیگاه همراهان سه نقطه را از عدم چاپ مطالبشان در نشریه می شنویم اما از این طریق قصد کردیم دلایل را به عرضتان برسانیم.

سلمان علی محمدی:طولانی بودن مطلب شما...

آزاده خاکساری:در شماره های پیش این مطلب (نامه ی چارلی چاپلین به دخترش) چاپ شده بود و شعری که از شما به دست ما رسید مشخص نبود از خود شماست یا از منبعی دیگر در نتیجه تا مشخص شدن این مسئله ازچاپ آن معذوریم

هاشمی و صالحی:فرضی بودن مصاحبه

یونس نگهداری/زهره مرادی/فیروزه وحیدی نیا:مطلب بدون منبع بوده

زینب هاشمی:مطلبی در مورد مناسک حج که بسیار جالب بوده اما به دلیل گذشتن زمان مراسمات حج و طولانی بودن،چاپ آن به زمان دیگری موکول گردید.

مطلبی در مورد موفقیت و ترس از عشق  که نام گردآورنده نداشت.

مطلب طنز به دلیل طولانی بودن و نداشتن منبع مشخص و البته نام گردآورنده چاپ نشد...

امیدواریم از این پس بادقت بیشتر و توجه به تمام موارد بالا مطالبتان  به دستمان برسد و موجبات پیشرفت و همکاری هر چه بیشترمان را فراهم سازد...

با تشکر:مدیر مسئول جان...

ادامه حکایت

حال پس از خواندن حکایت بالا،انتخاب دانشجویان پیام نور فیروز آباد را ببینید.انتخاب کسانی که از این متن بی اطلاع بودند و در این زمان می توانند با خواندن حکایت نسبت به انتخاب خود قضاوت کنند.

الهیات ترم 3:

به نظر من هر سه با هم عالی می شود ولی من مطمئنم اگر عاشق واقعی باشیم و توکل کنیم با عشق می توانیم آندو را هم به خانه ببریم.

کامپیوتر ترم 3:

با عشق به موفقت سعی می کنم به دنبال موفقیت باشم تا بتوانم با آن ثروت لازم جهت امرار معاش زندگی ام را فراهم کنم

IT ترم 3:

هر سه را انتخاب می کنم چرا که آنها برای من در کنارهم معنا دارند

ریاضی ترم 9:

ثروت

روانشناسی ترم 5:

موفقیت را به خانه ام راه خواهم داد چرا که بدست آوردن موفقیت و رسیدن به آن رسیدن به ثروت  و عشق را آسانتر می کند

روانشناسی تر م 3:

موفقیت

مدیریت دولتی ترم 1:

هر سه مکمل یکدیگرند.اما موفقیت به راحتی می تواند آندو را تکمیل تر کند

کامپیوتر ترم 3:

از موفقیت به هیچ عنوان خوشم نمی آید،از دست عشق خانمان سوز شده ام.پس تنها راه ثروت است که به اجبار او را به خانه راه می دهم

ریاضی کاربردی ترم 5:

هر سه را انتخاب می کنم ولی اولویت با موفقیت است و بعد ثروت

مدیریت بازرگانی ترم 3:

هر چند داستانتان را از روی وب خوانده ام اما...قبل از خواندن این داستان هم انتخابم عشق بوده.به نظرم اگر عشق نباشد نه موفقیتی وجوددارد ونه ثروتی.بدون عشق حتی خدا هم دیگر نیست و ما بدون عشق تنهاییم...

مهدویت

شاید این جمعه بیاید شاید...

همه ی ما به نوعی در انتظار ظهور منجی عالم می باشیم و منتهای آرزوی مان دیدار ایشان است این انتظار نه مخصوص مسلمانان است و نه مسیحیان و نه قشر خاصی بلکه همه متفق القول در انتظاریم.

آقا جان از این طریق قصد کردیم صدای مشتاقانتان و حرف دل دانشجویان پیام نور فیروز آباد را که دوست دارند هنگام ظهورتان به عرضتان برسانند به گوشتان برسانیم گرچه می دانیم شما بیش از ما از این انتظار با اطلاعید اما...

الهیات ترم 3:

فقط شرمنده ام

IT‌ترم 3:

همیشه آرزو داشتم که از همراهان واقعی شما باشم

روانشناسی ترم 5:

انسانهای زیادی درسالها منتظرتان بودند و من شادمانم از اینکه جز کسانی هستم که توفیق دیدار شما را دارم و انتظارم با آمدنتان پایان یافته است.خوشابه حال جهانی که ظهورتان را شاهد است.

مدیریت دولتی ترم 1:

فکر نمی کنم جز 313 نفر باشم

ریاضی ترم 9 و روانشناسی ترم 3:

دوستتون دارم

ریاضی کاربردی ترم 5:

مرا از خادمان خودتان بدانید

مدیریت بازرگانی ترم 3:

آقا جون خاک بر سرم که هیچ وقت انسان لایقی نبودم

کامپیوتر ترم 3:

اگر لایق این بودم که امام را ملاقات کنم فقط خود را سرباز آماده ایشان معرفی می کردم