خاطرات شهدا

وقتی قرار شد جاده هایی در هور زده شود یکی از مهندس هااز خاک هور نمونه برداری می کردتاپس از آزمایش،جواب مناسب را به فرمانده عملیات بدهدفولی فرمانده عملیات گفت: من ازاینها سردر نمی آورم.اگر آقای پور شریفی تأیید کرد قبو دارم.او باید بله یا خیربگوید.این بار هم حاج بهروزدرحالی که در جلسه همه زمانی طولانی رابه بحث پرداخته بودند، به این نتیجه رسیده بودند که درشرایط فعلی کاری نمی شود کرد  و امکان زدن سد منتفی است.ساکت نشسته بود ودر مکاشفه ای عمیق فرو رفته بود. هیچ وقت پاسخ حاج بهروز را در آن روزفراموش نخواهم کرد.(عملیات والفجر8)در حالی که همه چشمهابه او دوخته شده و دلها از انجام طرح مردد بود،ناگهان از جابرخواست وقلم وکاغذش را در جیب گذاشت وبا صدای آمرانه ای گفت:ماباید مسأله عبور نیروها را حل کنیم.خود این دلیل امکان ساخت سد خاکی است.ماسد خاکی را می سازیم آن هم فقط در مدت 36ساعت.این سخنان مثل اکسیدی ، مس تردید وشک افراد را به طلای یقین تبدیل نمود.گروه معروف حاج اسدالله دست به کارشدندوبه کمک برادران جهادگران دامغان ونجف آباد،در زمان تعیین شده سدخاکی رادر نزدیک ترین جابه دشمن،حوالی ایستگاه 12آبادان،احداث کردند .حاج بهروزلبخندی کبریایی به ناصر ابراهیمی زد وگفت:حاج ناصرتحول بگیر.

                                                                                             حماسه سازپل خیبر

هنر هفتم

9 مهر  

چند سالی است که عات کرده ایم که پس از صرف افطاری پای جعبه جادو بنشینیم

و سریال های ویژه ماه رمضان را تماشا کنیم .امسال هم طبق روال هر سال تلویزیون

با چهار سریال میهمان خانه ها بود .البته بر خلاف هر سال سریال ها زیاد هم ارتباطی

به ماه رمضان نداشتند .روز حسرت به کارگردانی سیروس مقدم با فیلمنامه ای ضعیف

تکراری نامفق از کارهای قبلی سیروس مقدم بود. مضاف بر اینکه جلوه های ویژه

افتضاح فیلم بیننده را از پای تلویزیون فراری می داد. سریال مثل هیچ کس به کارگردانی

عبدالحسن برزیده با انبوهی از بازیگران مشهور و کارگردانی نسبتا خوب به علت فقدان

فیلمنامه ای جذاب و یک سریال خاله زنکی و تکراری نا موفق از فیلم های فارسی مشهور

از آب درآمده بود. سریال بزنگاه و مامور بدرقه را باید یک فاجعه محیط زیستی دانست که

مصداق کامل اسراف و هدر دادن بیت المال هستند. در این دو سریال حتی یک نکته قابل توجه

وجود نداشت که بتوان برای دلخوشی چند خط درباره آن نوشت. داستان هایی نخ نما و تکراری

که نمی توانست حتی تبسمی را مهمان صورت بینندگان کند.فیلمنامه هایی که آن قدر کم مایه

و بچه گانه بود که می توان آن را درحد اندازه انشاء کودکان دبستانی دانست . سال به سال

دریغ از پارسال .

سر مقاله

9مهر  

 مدتی پیش رفته بودم یانک. توی صف با یه پیرمرد آشنا شدم و سر صحبت رو   

باز کردم پیرمردی بود با لباس های مندرس و سرو وز ژولیده . اومده بود تا قسط 

 

وام 200 هزار تومانیشو برداخت کنه . البته چند روز تاخیر داشت . موقع پرداخت 

 

پول کارمند بانک که جوان بیست و چند ساله ای بود چنان داد وهواری به راه انداخت 

 

که بیا و ببین . پیرمرد بیچاره ساکت بود و هیچ حرفی نمی زد . حتی حق رو به کارمند  

 

بانک می داد . بعد هم سرش رو پایین انداخت . از بانک بیرون رفت . چند دقیقه بعد   

آقایی وارد شد بسیار ثروتمند با کت و شلواری زیبا و آراسته که بوی ادکلنش همه ی 

 

 بانک رو پر کرده بود. اتفاقا اونم اومده بود قسط وام 2 میلیارد تومانیشو پرداخت کنه 

 

و اتفاقا اونم قسط وامش مدتی تاخیر داشت تو دو سه سال .کارمندای بانک از رئیس  

بانک گرفته تا همون کارمند جوان جلوش تا کمر خم می شدن . بعد فهمیدم که این آق  

ا یکی از پولدارترین آدم های شهره که ...باز هم افسانه ی . نه همین لباس زیباست 

 

نشان آدمیتِ به زشت ترینِ صورت خودشو نشون داد .