فرهنگ ایران،تاریخ ایران و تمدن ایران از بزرگترین و والاترین های جهان بود.نام ایران تاج و تخت قدرت ها را به لرزه می انداخت. هیچ حکومتی به فکر تجاوز به ایران نبود.
جنگ ها رخ داد،تاریخ ها رقم خورد و ایران همچنان محکم و با استقامت بر قله ی پرنوسان قدرت ایستاده بود.
هرودوت می گوید: ایران باستان راجع به خدا تصورات بالاتر و پاک تری نسبت به سایر ملل دارند و این نشان می دهد که ایران از همان ابتدا متمایز نسبت به دیگر ملت ها بوده است.
ایرانیان که از همان ابتدا در برابر حقیقت سرفرود می آوردند و این حس حقیقت جویی را تاکنون به ارث گذاشته اند حقیقت اسلام و اسلام حقیقی را پذیرفتند و در سال 17ه.ق به دین اسلام مفتخر شدند و از آن پس برگ جدیدی از فرهنگ و تمدن ایران رقم خورد.
تمدن ایران باستان با تمدن اسلام گره خورد و تمدن و فرهنگی نوین ساخت که همه ی شرایط پیشرفت را آماده می کرد.پله های علم و دانش در کنار معنویت،یکی پس از دیگری سپری شد و ایران اسلامی را مبدل به ایرانی ساخت که شهره اش عالم گیر شد.کتابها نوشته شد،بناهای عظیمی ساخته شد، دانشمندان بزرگی در دامن اسلام پرورش داده شدند و تاریخ را تا ابد موثر از خود کردند و برگی از تاریخ روشن ایران و جهان را به نام خود زدند.
میراث دانش و فرهنگ مسلمانان عالم گیر شد و به اروپا راه یافت.اروپای وحشی و خرافی که تا آن روز فکر کردن و انسان بودن را تجربه نکرده بود و از فرهنگ و تمدن بویی نبرده بود و جز وحشی گری و اعتقادات پوچ و تو خالی چیزی در توشه نداشت روند بیداری فکری را آغاز کرد.
فرهنگ و تمدن اسلام به نقطه ی اوج خود رسید اما از آنجا که هر نقطه اوجی سقوطی نیز دارد حرکت شتابان اسلام به سمت قله،پایدار نماند و اسلام در رکود باقی ماند و این گونه زمینه ی افول و سیر نزولی مسلمانان آغاز شد.انگار همه ی بشر و حتی خود مسلمانان دست به دست هم داده بودند تا اسلام را تضعیف کنند و از قله رفیع صلابت به دامنه پست ضلالت بکشانند و در ورطه سقوط قرار دهند.
اروپا و غرب راه فکر کردن را از طریق ارتباط با جهان اسلام یافته بود و روند پرشتاب بیداری فکری و فرهنگی خود را آغاز کرد.
صعود غرب در کنار سقوط اسلام آغاز شد.
جنگ های صلیبی به مسلمانان تحمیل شد ، مغول ها به ملتهای مسلمان حمله ورشدند،اندلس سقوط کرد و مهمتر از همه مسلمانان از اسلام راستین دور ماندند.استعمار غرب آغاز شد ،حکومت های بزرگ اسلامی کم کم ضعیف و ضعیف تر شدند و این اتفاقات نقطه ی عطف افول مسلمین و بیداری اروپاییان شد و معادله ی موازنه ی قوای اسلام به سود اروپا رقم خورد و از آن پس برگ برنده در دست غرب بود.انگار همه چیز در قرن بیست و یکم برعکس قرن هشتم شده بود اما با تغییر مکان مسلمانان و اروپاییان.آن روزها ما استاد بودیم و آنها شاگرد ولی اکنون ما شاگردیم و آنها استاد.
در این خفقان و سکوت و خاموشی، مسلمانان فقط نیاز به یک نجات دهنده و یک بیدار کننده داشتند تا از این خاموشی و نکبت رهانیده شوند.تاریخ سیاه ایران و اسلام پشت سر هم نوشته می شد........
ایران نیاز به تولدی دوباره داشت تا از این منجلاب کفر نجات یابد.
سالها گذشت تا بالاخره در صفحه ای از تاریخ جرقه ای زده شد و مردی از سلاله امامان پا به عرصه هستی گذاشت.
این بار هم کسی آمد و تاریخ را دوباره به سود ایرانیان و مسلمانان و مظلومان رقم زد و صفحه ی سیاه تاریخ ایران را به پایان رساند و صفحه ی نورانی آن را گشود و ایران شاهنشاهی را به ایران اسلامی تبدیل کرد.
و از ان پس ملت ایران نماد یک ملت آزاده و شجاع شد.
و امام خمینی نماد یک بت شکن،یک منجی،و یک ابر مردتاریخ،و مرد برتر قرن.
و آنجا بود که دوباره تاج و تخت قدرت های شرق و غرب به لرزه درآمد و جهانیان فهمیدند که می شود خارج از سلطه ی دو ابر قدرت شرق و غرب هم بود.می توان با عزت بود ولی زیر بار ذلت قدرت ها نبود.می توان بودن را با استقلال و آزادی احساس کرد.
و امروز برگی دیگر از تاریخ در دستان نسل جوان امروز است و این ماییم که باید این برگ از تاریخ را با تلاش و همتمان و با عنایت به امام زمان(عج)، به نام خود رقم بزنیم و ایرانی بسازیم ماندگار و روشن در دل تاریخ ، و این انقلاب را نسل به نسل تا ظهور به دست صاحب اصلیش برسانیم....انشا الله...
مقام معظم رهبری:
ما باید بتوانیم در قله تمدن بشری قرار گیریم که حق ماست.به خاطر اسلاممان،به خاطر ایمانمان،به خاطر استعدادمان و به خاطر ایرانی بودنمان.
مهدی ارجمند
exa.blogfa.com
سکانس اول:دانشگاه های دیگر
در بسیاری از دانشگاه ها که قدم می گذاری با تشکل ها و کانون هایی رو به رو می شوی که در اصل شاهرگ حیاتی دانشگاه محسوب می شوند،به آنها بها داده می شود و حال و هوایی دیگر به دانشگاه می دهد.تشکل هایی که با رقابتی سالم انگیزه ای ژرف در مشتاقان ایجاد می کند.افرادی که فعالانه و البته مشتاقانه در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی تلاش می کنند.
سکانس دوم:پیام نور!
به پیام نور پا می گذاریم،اینجا با دانشگاهی بی رو ح ، سرد و خاموش مواجه هستیم که در حسرت حرکتی از سوی دانشجویان انگار که عصر یخبندان خود را سپری می کند و انتظار می کشد.اینجا جوانان ایرانی جویای علم،با پتانسیل بالا و وصف ناشدنی را مشاهده می کنید.جوانانی که اکنون باید انرژی دوران پرشور و استعداد جوانی خود را در راه سازندگی و تولید و پیشرفت علم و فرهنگ کشور صرف کنند ولی در حال اتلاف است وسدی برای مهار این انرژی نیست.
سکانس سوم:دانشگاه پیام نور فیروزآباد-
در اینجا شاهد شکل گیری انجمن ها و مجموعه های خودجوش دانشجویی بوده و هستیم، اما نه مجموعه ای پایدار و منسجم.اغلب گروه هایی هستند با عمری کوتاه،به طوری که عمر متوسط عمده آنها به یک نیم سال هم نمی رسد و پس از مدتی فقط نام آنها را در خاطرها و آرشیو ذهن ها باید یافت.شاید این،ضعف ما ایرانی ها در کارهای گروهی را می رساند.ضعفی که به ضرس قاطع از مشکلات اصلی ماست و شاید هم سدی در برابر پیشرفتمان.در اصل ما از جمع شدن کنار هم و استفاده از ایده ها و خلاقیت ها و نواوری ها در یک مسیر مشخص بهره ای نمی بریم واز ان فرار می کنیم.
سکانس پایانی: به نظر می رسد که این موضوع نیاز به اتخاذ برنامه های کاربردی و جامعی از سوی مسئولین مربوطه دارد.به این طریق که کانون ها و تشکل ها و انجمن ها با رویکرد علمی و فرهنگی و پژوهشی تقویت شوند و با محدود کردن خطوط قرمز و اختصاص بودجه در این زمینه ها میدان این عرصه ها را برای فعالیت بازتر کرده و به فعال سازی ظرفیت ها و استعدادهای جوانان بپردازند و این میسر نمی شود مگر با بها دادن به توان دانشجویان و ایجاد زمینه های مناسب جهت فعالیت که نتیجه آن ،حرکت کشور به سمت و سوی اقتدار علمی و ترویج روحیه تشکل محوری و جمع گرایی است.و البته در هرکجا که زمینه و بستر حرکت به سمت پیشرفت برای دانشجویان و جوانان پرشور و انقلابی ما ایجاد شده است و کم کاری ها و تنگ نظری ها و سرد نگری های بعضی مسئولین و دانشجویان کنار زده شده است،شاهد حرکت های درخشانی در عرصه های داخلی و جهانی بوده ایم.
و در پایان امیدواریم با سیاست های پویا و اثربخش در حوزه های علمی و فرهنگی و پژوهشی سدی برای مهار انرژی های در حال اتلاف دانشجویان ایجاد شود.و اگر مسئولین که دستی باز دارند چنین نکنند و زمینه فعالیت ها را بسته نگه دارند و دانشجو را با نگاه سرد خود مواجه کنند ضربه ای به پیکره ایران و اسلام و حرکت های انقلابی زده اند و همچنین اگر دانشجویان از چنین فضای علمی استفاده مطلوب نکنند و از خود حرکتی موثر نشان ندهند مدیون خواهند بود.
به امید حرکتی انقلابی در عرصه های مختلف علمی،پژوهشی و فرهنگی ....
آتشکده محل نگهداری آتش و مکان تشریفات مذهبی و نیایش بوده است. قبل از ساسانیان و در زمان حکومت هخامنشیان آتش در فضای آزاد و بر روی سکوهای بلند مشتعل می گردید ولی پس از تدوین و تنظیم شرایع مذهب زردتشت در قرن چهار میلادی در زیر سایبانی قرار گرفت که بشکل بنای چهاردر بنام چهارطاقی معروف بود.
اردشیر بابکان پس از پیروزی بر اردوان پنجم در نزدیکی شهر گور (دوکیلومتری فیروزآباد فعلی) در مجاورت برکه ای بسیار بزرگ، یکی از مهم ترین و با ارزش ترین بناهای دوره ساسانی با استفاده از ملات گچ و سنگ ساخت. فضای باقیمانده زیر بنای کاخ حدود 104×55 متر می باشد. این اثر با ارزش با نام های کاخ اردشیر، کاخ ساسان، آتشکده فارس و کاخ فیروزآباد مورد شناسایی قرار می گیرد. از نخستین بنای طاق و گنبددار عهد ساسانی است که با اصلوب معماری اصیل ملی با سنگ های نیمه تراش میخکی ساخته شده است.
درون بنا و روی سنگها با گچ بریهای بسیار عالی که ویژه معماری عهد ساسانی است مزین گردیده و جالب آنکه طرح و نقشه و هنر آن کاملا ملی و ایرانی است. ستون در آتشکده خیلی معمول نیست برای اینکه اکثر ستونها چوبی بوده که به مرور از بین رفته اند و فقط ستونهای متصل به دیوار جهت تزئین می ساخته اند. مشابه آن در طاق کسری در تیسفون و ستونهای عقب غار بستان وجود دارد. نکته قابل توجه آنکه دیوارهای بیرون کاخ فاقد پنجره می باشند و شبیه دیوار دژ ساخته شده اند و خود فضای کاخ از قسمتهای متفاوتی تشکیل شده است از قبیل تالارها و ایوانها و ... و دارای نقشه تقارنی بسیار دقیقی می باشد.
آثار بسیاری در اطراف کاخ وجود دارد از قبیل بنای آشپزخانه در پشت کاخ- تل نقاره خانه در مجاوت کاخ و قلعه حسن آباد و برخی روستاهای باستانی دیگر وجود دارد، بنای امامزاده جعفر در محدوده شهر قدیم که از دوره ایلخانی باقی مانده با سنگهای قبر بسیار جالب که قدمت آنها تاریخ 741 ه .ق را دارد از آثار دیگری است که در اطراف این کاخ وجود دارد.
خاورشناس روسی استاد بارتلد نویسنده جغرافیای تاریخی ایران بنا به گفته اصطخری می نویسد: کنار درب دروازه نوشته ای به خط پهلوی وجود داشته که روی آن نوشته شده بود برای ساختمان این پرستشگاه 30 هزار دینار خرج گردیده است.
و در پایان مانده های این کاخ به ما می فهماند که هنگام آبادانی تا چه اندازه با شکوه وعظیم بوده است و بنابراین نگهداری از مانده های این کاخ از جمله فرائض ملی بشمار می رود.
تهیه و تنظیم: سلمان محمدی
(رشته الهیات ورودی 83)
آشنایی با نسخه به روز شده اصطلاحات دانشجویی
سلام به دانشجویان محترم جدید الورود و قدیم الورود.امید وارم که تابستون پت و پهن رو به خوبی گذرونده باشید.تو این مدت که نبودیم اونقدر دلم براتون یه ذره شده بود که...
الهی در و بلاتون بخوره تو سر بعضیا و هیچ وقت ناراحت نباشید.خب امروز اومدیم تا یه کمی هم به خودمون و دانشجو بودنمون گیر بدیم.
از آنجا که دانشجویان در زمینه فرهنگی یدی بس طولانی دارند،برآن شدیم تا مزنه ای کوتاه بر این مقوله ارزنده و قابل تأمل بزنیم.
1.دانشجو:موجودی است که از 100 کیلو متری تابلو هست که چه کاره هست. ازخصوصیات:معمولا دنبال جزوه ،دنبال نمره ،بی پول واز این جور صفات نا متعارف.
2.غذای دانشجویی:معمولا غذای دانشگاه را افرادی میل می کنند که نمرات ترمشان زیر 10 شده و تمایل و انگیزه کافی را برای خودکشی دارند.
3.جزوه:از آنجا که دانشگاه محل اجتماع افراد فرهیخته است،و فرهیختگی افراد هم با جزوه تکمیل می شود در نتیجه می توان گفت جزوه از اجزاء جدا نشدنی یک دانشجو از گهواره تا گور می باشد.
4.نمره:نمره نیز از عناصر جدانشدنی یک دانشجوست.بر اساس اکتشافات فیزیک دانان نمره و دانشجو دارای بارهای هم نام هستند(یا هر دو مثبتند یا هر دو منفی)و از نظر قانون چهارم فیزیک دو بار هم نام همدیگر را دفع می کنند،در نتیجه برای به دست آوردن آن فقط باید دوید.
5.تقلبی:اصولا و معمولا برای به دست آوردن نمره از آن استفاده می شود.از این رو دانشجو شناسان و استادان آن را مکمل نمره می دانند.
مهدی ارجمند-ستون فانوس-شماره ۴ مهر arjmand3dot@yahoo.com
جلال آل حمد
"در خانواده ای روحانی بدنیا آمدم. نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 بی اغراق سر هفت تا دختر بود.
دبستان را که تمام کردم پدرم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: "برو بازار و کار کن" تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار رفتم اما دارالفنون هم کلاس شبانه باز کرده بود که پنهان از پدرم اسم نوشتم. روزها کار و شب ها درس.
همینجوری دبیرستان را تمام کردم و توشیح "دیپلمه" آمد زیر برگه وجودم سال 1322 یعنی زمان جنگ.
جنگ که تمام شد دانشکده ادبیات را تمام کرده بودم و یک سال بعد معلم شدم یعنی 1326. با یک دست لباس نیمدار آمریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز کنده بودند تا من بتوانم به 80 تومان بخرمش.
3 سال بود که عضو حزب توده بودم. در عرض 4 سال از صورت یک عضو ساده به عضو کمیته حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم
حول وهوش سال 1326 ترجمه هایی می کردم که زبان فرانسه رو هم یاد گرفته باشم. همین موقع ها بود که زن گرفتم. زنم سیمین دانشور است که می شناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیبایی شناسی و صاحب تالیف ها و ترجمه های فراوان در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود."
آل احمد سفر های زیادی رفت. بیشتر ماموریت بود برای سمینار. به اروپا، آمریکا، شوروی.حاصل هر کدام از این سفر ها سفرنامه ای بود که مال حجش "خسی در میقات " است.
جلال آل احمد پس از سال ها مبارزه سیاسی و فرهنگی و نشر آثار ارزشمند در سال 1348در گیلان در گذشت. آثار او: غرب زدگی- ارزیابی شتاب زده- زن زیادی- نون والقلم ، خدمت و خیانت روشنفکران و... .
آرزو ارجمند-شماره چهارم مهر