سرمقاله

سه نقطه را بی انتها شروع کردیم . از منجلاب و خفقان درش آوردیم و در چشمه استقامت شستشویش دادیم . بارها به چشم بد نگریستندش و به پاشنه ی آشیلش لگدی زدند و رفتند . سه نقه امان کودکی بود نوپا که همه به پوزخندی از کنارش گذر کردند . شاید سه نقطه امان کودک بود ، اما حال که جوان برومندی شده ، طاقت نگاه های تحقیر آمیز را ندارد . برای سه نقطه امان هم پدر بوده ایم و هم مادر . هم برادر و هم خواهر . سه نقطه ی نوپایمان را پله پله با مشکلات دانشگاهمان بزرگ کردیم . اما ممکن است در تربیت این کودک خبط هایی هم از ما سر زده باشد . سه نقطه امان مسئولین وقت را به باد انتقاد از مشکلات گرفت . مشکلاتی که جز دید بچه گانه ای نمیتوانست آنرا ببیند . و آنان هر آن خطر مرگ را جلو چشمانش رژه وار حرکت دادند . اما ، کام از سخن نکشید . باید قبول کرد که سه نقطه امان به اشتباه مشکلات را درک کرده بود . اگر از همان روز اول به جای غذای شکممان به غذای روحمان توجه داشتیم ، حال و روز علمی دانشگاهمان این نبود . اما حال که سه نقطه بیدار شده از خواب غفلتش ؛ ما میخواهیم در این بیراهه ها رهایش کنیم . شما نمیخواهید این جوان سرکش را که حال دیگر دانسته ژتون ناهار و تلویزیون توی راهروهای تاریک دانشگاه ، فقط بهانه ای بوده تا از اصل دور بماند را راهنمایی کنید ؟ چنانچه مایلید با سه نقطه خودتان همراه شوید ، با پیامک یا آدرس پست الکترونیک ما در ارتباط باشید . این سخن سردبیری است که بوران حوادث نفسش را بند اورده و محتاج نگاه شماست تا سه نقطه به اعتیاد مطالب پوچ نمیرد و به دست یاری مطالب برادران و خواهرانش جان تازه ای بگیرد . سه نقطه منتظر نگاه شماست .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد