نیازمندی های دانشگاه پیامنور فیروز آباد

نیازمندی های دانشگاه

..................................................................................................................................................

از آدم های بی کار جهت متر کردن محوطه دانشگاه  دعوت به عمل می آید

شرایط هم نداریم

....................................................................................................................

کاندیدای ریاست دانشگاه

به دلیل پایدار نبودن ریاست و در پی عوض شدن چند صدمین رئیس دانشگاه پیام نور فیروزآباد  از علاقه مندان به این این منصب دعوت به عمل می آید

شرایط:

علاقمندان باید دارای مدرک حداکثر فوق لیسانس از همه دانشگاه های دولتی.آزاد.پیام نور.غیر انتفاعی و همه دانشگاه های دروپیت و غیر درو پیت کشور باشند

توضیحات : دارندگان مدرک دانشگاه آزاد در اولویت هستند

....................................................................................................................

به پول یک تا چند دانشجو جهت اجاره  خانه نیازمندیم

<از طرف شومصد نفر از دانشجویان پیام نور>

....................................................................................................................

مقدم دانشجویان جدید الورود پیام نور را صمیمانه به آنها تسلیت می گوییم(ایشالله غم آخرشون باشه)

از طرف دانشجویان خرخون دانشگاه های دولتی و پولدارهای آزاد

....................................................................................................................

ریاست محترم دانشگاه پیام نور فیروزآباد انتصاب شما را به عنوان رئیس جدید دانشگاه پیام نور فیروزآباد صمیمانه تبریک می گوئیم

(از طرف جمعی از دانشجویان خواستار ژتون از قابل خوردن)

....................................................................................................................

به چند نفر دانشجو جهت کار دانشجویی نیازمندیم

شرایط:

1-بیکار بودن از ساعت 8 صبح تا 6 عصر   2- داشتن تخصص در حد مهندسان IT

توجه فقط از دانشجویان با معدل 18 و دارای 4 سال سابقه کار ثیت نام به عمل می آید

روابط عمومی دانشگاه                                                                        حقوق هم نداریم

....................................................................................................................

مفقودی

به دنبال در حال انقراض بودن نسل دانشجویان با معدل بالای 16در پیام نور هر گاه یکی از این موجودات را رویت کردید مراتب را سریعا به دفتر نشریه اطلاع دهید

مشخصات:

مشخصات این سری موجودات در پیام نور در دسترس نیست ولی احتمالا بی شباهت به هم نوعان خود در دانشگاه های دولتی نیستند

1-    دارای عینک های ته استکانی           2- لباس ژولیده و نا مرتب

3-همراه داشتن حداقل شومصد و اندی کتاب (توجه: قسمت اندی خیلی مهمتر از شومصد می باشد)

..............................................................................................................باز هم موفقیت پیام نورمتن پایین قسمتی از روزنامه معروف  انگوری پرس می باشد

 دانشمندان کش جدیدی را با توجه به فرمول اختصاصی کباب دانشگاه پیام نور فیروزآباد ساختند که مقاومت آن ده ها برابر بیش از فولاد است

ویرانه

ویرانه

یک روز تمام شهر را ویران خواهم کرد و با تو ای نگار من با تمام شهر بیگانه خواهم شد روزی  نه چندان دور در کتابی زندگیم را باتو افسانه خواهم کرد ببین صلابت  کوه را ببین شمع را که چطور پروانه به گرد آن می چرخد

تا دنیا دنیا هست خودم را در پای تو پروانه خواهم کرد

ببخش مرا اما خواهی نخواهی اینبار در دل تو خانه خواهم کرد

برای فتح قلبت مدتی است از خانه و کاشانه خود دوری جستم و کلبه ای با عشق تو در این بیابان سخت ساختم ولی شاید برای ساختن خانه ای در قلب تو باید قصر غرور وجودم را  خراب و بر ویرانه های آن کلبه ای از جنس بلو ر بسازم و آن را با تمام وجود تقدیم تو کنم  باشد اگر لازمه ی با تو بودن درآن کلبه ی بلوری ویران کردن آن قصر کذاییست  من این کار را خواهم کرد

ببین زیبا نگار من چگونه صدایت می کنم  آری این منم

در همین مکان مقدس سوگند یاد می کنم که با تمام وجود می خواهم تا باقی عمر را در کنار تو سر کنم

و قسم خواهم خورد که نامم را با تو تا انتهای دور دست ترین سرزمین ها خواهم برد و تو را با سطر سطر عشقم

تو را با دست خود تو را با چشمی اشکبار تو را با قلبی سرشار از عشق افسانه خواهم کرد

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو

یک روز نگشت خاطرم شاد از تو

دانی که ز عشق تو چه شد حا صل من

یک جان و هزار گونه فریاد از تو

ویرانه

ویرانه

یک روز تمام شهر را ویران خواهم کرد و با تو ای نگار من با تمام شهر بیگانه خواهم شد روزی  نه چندان دور در کتابی زندگیم را باتو افسانه خواهم کرد ببین صلابت  کوه را ببین شمع را که چطور پروانه به گرد آن می چرخد

تا دنیا دنیا هست خودم را در پای تو پروانه خواهم کرد

ببخش مرا اما خواهی نخواهی اینبار در دل تو خانه خواهم کرد

برای فتح قلبت مدتی است از خانه و کاشانه خود دوری جستم و کلبه ای با عشق تو در این بیابان سخت ساختم ولی شاید برای ساختن خانه ای در قلب تو باید قصر غرور وجودم را  خراب و بر ویرانه های آن کلبه ای از جنس بلو ر بسازم و آن را با تمام وجود تقدیم تو کنم  باشد اگر لازمه ی با تو بودن درآن کلبه ی بلوری ویران کردن آن قصر کذاییست  من این کار را خواهم کرد

ببین زیبا نگار من چگونه صدایت می کنم  آری این منم

در همین مکان مقدس سوگند یاد می کنم که با تمام وجود می خواهم تا باقی عمر را در کنار تو سر کنم

و قسم خواهم خورد که نامم را با تو تا انتهای دور دست ترین سرزمین ها خواهم برد و تو را با سطر سطر عشقم

تو را با دست خود تو را با چشمتنی اشکبار تو را با قلبی سرشار از عشق افسانه خواهم کرد

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو

یک روز نگشت خاطرم شاد از تو

دانی که ز عشق تو چه شد حا صل من

یک جان و هزار گونه فریاد از تو

غم و خصه چرا؟

نازنینم  غم و غصه چرا

خورشید را بنگر سالهای سال است که در آسمان می درخشد  ولی هنوز پر مهر و گرمابخش است

کوه را ببین که چگونه با صلابت از هیبت مردانگی دفاع می کند

آسمان را به تماشا بنشین که چگونه همانند روز اول زیبا و دوست داشتنی است و زمینی را که با محبت ما را در آغوش سبز خود گرفته و با لبخند خود گرما بخش این زندگیست

زمینی را که از شبهای خزان نه شکست و نه گریست بلکه در  روزهای مهر بخش بهاربا تمام وجود سبدی از گل های یاس  سپید را زیر پاهایمان ریخت

تا که از مهربانی خدایمان بگوید

نازنینم غم چرا وقتی که تو مرا داری ومن تو را

نارنینم از غصه گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند

نازنینم اگر غصه هست بگو تا باشد   معنی خوشبختی بودن اندوه است  همه ی  این غم و غصه ها  همه ی این شادی ها و شورها چه بخواهی چه نخواهی میوه یک باغند   همه را با الفبای عشق بچین

ولی از یاد مبر که در پشت هر  کو ه و دریا یی سبزه زاریست پر از یاد خدا

نازنینم جایی که خدا هست غصه چرا؟

زندگی

زندگی

زندگی در گذر است و مانند یک آن

                       پس قدر هر لحظه را بدان

                 که اگر گذشت پشیمان نمی شود

                                   تا باز گردد وپشیمانی از آن ماست

                  پس بکوش تا در خیل پشیمانان نگرددی

زندگی ، گرچه خمیده و خسته اما مسیر همیشگی رو به جایی که شاید از مدتها

قبل معین شده بود ، ادامه می داد . بی خبر و بی اعتنا به اونچه اتفاق می افتاد 

برای او چه تفاوت داشت که آفتاب امروز به کودک فردا هم بتابد ؟

گونه ی مادری اگر برای شکم گرسنه ی فرزند تر می شد

 او صبر نمی کرد تا دست نوازشی بر سرش بکشد ، فقط

 می رفت . چه می دانم از قساوت قلب یا کهولت سن ؟

آخر شنیده ام زندگی از پدرٍ پدرٍ پدربزرگ هم مسن تر است...........

پنجره باز بود و من مبهوت عضلات به هم پیچیده ی شب به این افکار آویخته بودم .

به اینکه زندگی ، انار ترک خورده ی باغچه را چشید ؟

خنده ی ماه که غمی را در چادر شب مخفی کرده بود ، در کاسه ی نور دید ؟

درد پای مادر ؟ کج خلقی های پدر را فهمید ؟ 

گاهی که صبرم سر می رود و تهی می شوم از تمام کلمات لبریز ،

باز سوزن ناله هایم گیر می کند روی تن زندگی ، خراش می دهد یا نه ، نمی دانم !

همینکه این بغض خاموش پیچش گلویم را نمی دراند ، همینکه هنوز هستم

خیال می کنم زندگی هنوز هم مشغول مداراست  

اما برای او چه فرق دارد ... منی بیشتر یا کمتر ؟

او که صبر نمی کند ... برنمی گردد ... باز نمی ایستد

او که نمی گرید ، لبخند نمی زند ، غصه نمی خورد... می رود و می رود

با من یا بی من